بسم الله الرحمن الرحیم- اطاق رئیس دانشگاه لندن در راهروی قرار داشت که درحدود ده قدمی با راهروی اصلی وسر تاسری دانشگاه فاصله داشت-بچه ایرانی راجع به این راهرو سعی میکردند به کسی چیزی نگویندولی یکی بچه هاغ روزی به من ارام گفت – راهروی مرگ نام دارد من گاهی از انجا عبور میکردم تا یکروزی تاوارد شدم دیدم یک دخترخانم جهان سومی داردبیرومیاید ویکدفعه بودن صدا افتادبه گریه تزدیک من که شد چشمانش بشدت سرخ شده بود وشانه ی اش تکان میخورد من گفتم چه اتفاقی افتاده گفت ریس دانشگاه میگوید شما کشش لازم ندارید ومن گفتم که اسمان که به زمین نیافتاده با عصابنیت گفت چرا درس اسمان به زمین افتاده است همه چیز خراب شد من در چهارتا رادیدم انگلیسی کار به اینجا نمیرسد کمی مشکل باشد خوداش رها میکند یک روز یکی بچهه ها گفت یک نپالی امده است فرد محشری است چناچه سئوالس از تمدن نپال داری از او سئوال کن گذشت روزی من درهمان راهرو رد میشدم دیدم یک چهره رنگی جدید دوره چشمزرد خاصی و صورت قهوی خاصی که روبه سیاهی میزد گیج ومنگ به اطراف نگاه میکند چشمانش از حدقه بیرون زده ودریده به اطراف نگاه میکند تلو تلو میرود گفتم دوست من چطور شده است مهم نیست گفت من که رد نشدم ما باریئس کار داشتم گفت کجائی هستی گفتم نپالی هستم ازتمدن نپال چیزهادی گفت واچتهاغدی کرد که من مات ومبهوت هستم درحالیکه رشته اش علوم انسانی نیست- گذشت در دانشگاه شیراز پهلوی سابق یک خانم استاد فوق لیسانس جامعه شناسی ایدلوژِی ها که باهمسر ایرانی اش درمرودشت زندگانی میکرد ایشان عاشق تمدن ایران میشود وتمام کتابها دراین باره میخواهد به من نظر با استادباستناشناسی امریکائی که از هاوراد مدرک گرفته بود واستاد من هم بود که تخصص اش درخواندن اشکالی بود که معنا دارد یکی از پیچیده ترین رشتهای دنیا است وبه ما همین را درس میداد ایشان بدنبال شناخت شهر استخر وکشف محل های درجه اول برای اکنشاف باستان شناسی کوشش میکند واین نقشه حتما با خود ان استادترسیم میکنند ولی چون مشکل است به نظر حقیر به پیش رئیس دانشگاه میروند که فردی ب.ود که علاقه زیادی به تمدن باستانی ایران داشت ورشته بیمه از امریکا گرفته بود ومن اینطور اسنباط میکنم که ایشان گفته من گروهی را از امریکا میاورم وپولش را من خودم میدهم وشماهم سعی کنید از بعضی اساتیدبرجسته ایران دعوتی کنید که بامن همکاری کند به احتمال زیاد ایشان گفته ما بودجه نداریم ومغز هستیم ومیفمیم که این کار بدرد نمیخورد گذشت من پیش مارکسیم میخواندم ودر علم جامعه شناسی به این نتجه میرسد که خصوصیاتی اجتماعی درهمه تاثیر شگرف دارد ومقداری زیادی درباره جامعه شناسی روسی خوانده بودیم من از ایشان سئوال کردم ایا شما اطلاعاتی درباره اینکه حصوصیات جامعه روسی درایدولوژی برای جذب کمونیست تاثیرداشته است ایشان فرمودن بروی نزد ریس دانشگاه وباایشان گفتگو کن وقدرت ات را به رخش بکش وبعد جریان گفت وخیلی تعجب کرده بود که درایران این نقشه کشیده نشده است ومن انروز برایم مسجل شد که غرب برچه اساس تعلیم وتربیت میکند وحرف کمونیست درست است حتی امریکا به روسیه گفته است درحد نازل تربیت کنید ولی خیل نارحت شدم چرا باید به ریس دانشگاه معتبر یک خانم فوق لیسانس چنین چیزی بگوید تا اینکه یک خبرنگار روزنامه ایران بدون انکه قبلا سواد اقا را درباره تمدن هخامنشی ارزیابی کند واز اقا بخواهد مطالعاتی بکند یک سری حرف های مبتذل وکم ارزش وبیشتر وروی چشن نوروز وچهار شنبه سوری مانور داد یک دانشجوی تاریخ که متاهل بود وادم زرنگی بود وتقاضای وام کرده بود وسه ریس دانشگاه گفته بود که بودجه نیست با تهیه 80 صفحه مطلب از مجله معتبر خارجی و داخلی خدمت ایشان وگله کرده بود که شما ابروی دانشگاه پائین اوردید اگر فبلا به من میگفتی این 80 صفحه به شما تقدیم میکردم ایشان میفرماید که ما ایرانیان همدیگر ا کوچک میکنیم ولی امریکای ها همدیگرا بزرگ میکنند واسم چیست ایشان اسماش میگوید میگوید شما سه بار تقاضای وام کرده بودید ولی ما پول نداشتیم پس علت این است چکی میکشئ به ایشان میدهد وایشان به من امد وگفت فکر میکند که را میتواند خر کند مداوم ادم های بهنر وکله وپاچه دعوت میکند وهیج رئیس دانشکاه تا به امروز چنین بریز وبه پاش نکرده است ولی برای دانشچو پول نیست تنور داغ است وبرو نان را بجسبان